عشقمی

عشقم مهران ررررررررفت

عشقمی

مهرانم بایکی اشنا شدم تازگیا.

البته دختتتتتتتتتتتره.18 سالشه.خب یک سال بزرگتره.طفلی دوسال عشقش فوت کرده.

اونم تو تصادف فوت کرده

بدجور درکم میکنه.همش حرفاش ارومم میکنه.اخه حس میکنم درکم میکنه.از این به بعد قرار باهم بیایم سر مزار تا پیش عشق اونم بریم

اما واسه اون که نبود عشقش عادت شده بعد دوسال

اما من که 5 روز ندارمت چه کنم.خدا نبودت چه عذاب اور فکرشو نمیکردم از دست بدمت.کاش زنده میموندی و با من تمام میکردی اما نمیمردی

البته یادت تو قلب و ذهن من زنده

امشب دلم گرفت دوباره.اخخخخه همش این ساعت داشتم به تو اس میدادم و گیر میدادم که قرار بذاریم

نفس امروز از جایی رد شدم که تو تصادف کردی اونجا

بخدا داغون شدم همش واسه رفتن به خونه ابجی باید از اونججا رد بشم

همه خاطراتو یادم میاره

ههههههههههی

زندگی چه زود گرفتیش

مهران دوستت دارم.تا ابد عاشقت میمونم



+ نوشته شده در  دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:,ساعت 23:33  توسط دخترکی ساده